تحکم کردن (خَ دَ) حکم کردن. فرمان دادن. تعدی کردن. فرمانروایی کردن به زور. رجوع به تحکم شود ادامه... حکم کردن. فرمان دادن. تعدی کردن. فرمانروایی کردن به زور. رجوع به تحکم شود لغت نامه دهخدا
تحکم کردن دشفرمانیدن، زور گفتن زور گویی کردنفرمانروایی کردن ادامه... دشفرمانیدن، زور گفتن زور گویی کردنفرمانروایی کردن تصویر تحکم کردن فرهنگ لغت هوشیار
تحکم کردن زورگفتن، زورگویی کردن، امر کردن، حکم کردن، دستور دادن، حکومت کردن، فرمانروایی کردن ادامه... زورگفتن، زورگویی کردن، امر کردن، حکم کردن، دستور دادن، حکومت کردن، فرمانروایی کردن فرهنگ واژه مترادف متضاد